شاعر فروغ فرخزاد

ساخت وبلاگ
نيمه شب آواره و بي حس و حال در سرم سوداي جامي بي زبان پرسه اي آغاز كرديم در خيال دل به ياد آورد ايام وصالاز جدايي يك دو سالي ميگذش يك دوسال ازعمر رفت و برنگشتدل به ياد آورد اولين بار را خاطرات اولين ديدار راآن نظر بازي آن اسرار را آن دو چشم مست آهو وار راهمچو راضي مبهم و سر بسته بود چون من از تكرار او هم خسته بودآمد و هم آشيان شد با من او هم نشين و همزبان شد با من اوخسته جان بودم كه جان شد با من او ناتوان بود و توان شد با من اودامنش شد خوابگاه خستگي اين چنين آغاز شد دل بستگيواي از آن شب زنده داري تا سحر واي از آن عمري كه با او شد به سرمست او بودم زدنيا بي خبر دم به دم اين عشق ميشد بيشترآمد و در خلوتم دم ساز شد گفتگو ها بين ما آغاز شدگفتمش در عشق پابر جاست دل گر گشايي چشم دل زيباست دلگر تو ذورق بان شوي درياست دل بي تو شام بي فرداست دلدل ز عشق روي تو حيران شده در پي عشق تو سرگردان شدهگفت : در عشقت وفادارم بدان من تو را بس دوست ميدارم بدان شوق وصلت را به سر دارم بدان چون تويي مخمور خمارم بدانبا تو شادي مشود غم هاي من با تو زيبا ميشود فرداي منگفتمش عشقت به دل افزون شده دل زجا دوي رخت افسون شدهجز تو هر يادي به دل مدفون شده عالم از زيباييت مجنون شدهبر لبم بگذاشت لب يعني خموش طعم بوسه از سرم برد عقل و هوشدر سرم جز عشق او سودا نبود بهر كس جز او در اين دل جا نبودديده جز بر روي شاعر فروغ فرخزاد...ادامه مطلب
ما را در سایت شاعر فروغ فرخزاد دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : saeedyosefi بازدید : 2 تاريخ : يکشنبه 2 ارديبهشت 1403 ساعت: 13:54

سعید (ستار ) یوسفی
فعالیتهای مدیریتی
     فرهنگی
          شعر
           داستان
            موسیقی
                   ورزش
                ژورنالیستی

شاعر فروغ فرخزاد...
ما را در سایت شاعر فروغ فرخزاد دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : saeedyosefi بازدید : 32 تاريخ : يکشنبه 8 بهمن 1402 ساعت: 20:15

کسی چون من اگر دیدی برای ماندنت جان داد
از او بستان تو جانش را، ولی با او بمان لطفا!


"شهریار"

+ نوشته شده در 2023/11/12 ساعت 11:13 توسط پایان  | 

شاعر فروغ فرخزاد...
ما را در سایت شاعر فروغ فرخزاد دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : saeedyosefi بازدید : 90 تاريخ : يکشنبه 5 آذر 1402 ساعت: 1:58

بیا وقتی برای عشق هورا می کشد احساسبه روی اجتماع بغض حسرت گاز اشک آور بیندازیمبیا با خود بیندیشیماگر یک روز تمام جاده های عشق را بستنداگر یک سال چندین فصل برف بی کسی باریداگر یک روز نرگس در کنار چشمه غیبش زداگر یک شب شقایق مردتکلیف دل ما چیست؟و من احساس سرخی می کنم چندیستو من از چند شبنم پیشتر خواب نزول عشق را دیدمچرا بعضی برای عشق دلهاشان نمی لرزدچرا بعضی نمیدانند که این دنیا به تار موی یک عاشق نمی ارزدچرا بعضی تمام فکرشان ذکر استو در آن ذکر هم یاد خدا خالیستو گویی میوه ی اخلاصشان کال استچرا شغل شریف و رایج این عصر رجالیستچرا در اقتصاد راکد احساسِ این مکاره بازاران، صداقت نیز دلالیستکاش میشد لحظه ای پرواز کردحرفهای تازه را آغاز کردکاش میشد خالی از تشویش بودبرگ سبزی تحفه ی درویش بودکاش تا دل می گرفت و می شکستعشق می آمد کنارش می نشستکاش با هر دل دلی پیوند داشتهر نگاهی یک سبد لبخند داشتکاش که این لبخند ها پایان نداشتسفره ها تشویش آب و نان نداشتکاش می شد ناز را دزدید و بردبوسه را با غنچه هایش چید و بردکاش دیواری میان ما نبودبلکه میشد آن طرف تر را سرودکاش من هم یک قناری میشدمدر تب آواز جاری میشدمبال در بال کبوتر میزدمآن طرفتر ها کمی سر میزدمبا پرستو ها غزل خوان میشدمپشت هر آواز پنهان میشدمکاش همرنگ تبسم می شدمدر میان خنده ها گم می شدمآی مردم من غریبستانیمامتداد لحظه ای بارانیمشهر من آن سو تر از پرواز هاستدر حریم آبی افسانه هاستشهر من بوی تغزل می دهدهر که می آید به او گل میدهددشت های سبز وسعت های نابنسترن نسرین شقایق آفتابباز این اطراف حالم را گرفتلحظه ی پرواز بالم را گرفتمی روم آن سو تورا پیدا کنمدر دل آینه جایی وا کنمسید محمود انوشه + نوشته شده در 2023/11/22 ساعت 21: شاعر فروغ فرخزاد...ادامه مطلب
ما را در سایت شاعر فروغ فرخزاد دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : saeedyosefi بازدید : 88 تاريخ : يکشنبه 5 آذر 1402 ساعت: 1:58

مثل هر شب دوباره دلگیرمدر خودم زنده زنده می‌میرماضطرابی نگفتنی دارممنتظر بر وقوع آوارمهی به بغضی گلوم می‌گیردتا درونم پرنده می‌میردفکر این روز و شب مرا داردمی‌برد تکه تکه برداردزندگی‌ها به یک تلنگر بنداضطرابی‌ست پشت هر لبخندسقف ها زیر سر ترک دارندمردمان درد مشترک دارندخسته‌ام از جهان یک وجبیاوج در آسمان یک وجبی!خسته از بازتاب خنجر و پشتیک نفر باز ده نفر را کشت!یک نفر پنج صبح فردا..دار...روز و شب متن جنگ در اخباریک نفر زیر کامیون له شدکودکی زیر ارّه مثله شد!درد تا روح و جان‌مان رفتهکارد تا استخوان‌مان رفتهآیت البمب جنگ نازل شدسوره‌ی التفنگ نازل شدکِشت مین در زمین مسکونیجیغ خرچنگ های زیتونی...بره‌ها موج گرگ در راه استانفجاری بزرگ در راه استدوره سیب و دوره گندمدوره نان پرستی مردمبین مردم نفاق افتاده‌ستنهروان اتفاق افتاده‌ستدست‌ها مار آستین می‌شدهرچه می‌کاشتند مین می‌شد!خانه‌هایی سیاه‌تر اکنونزندگی رو به راه‌تر اکنونهرچه ریسید دستمان سست استمطمئناً که ریسمان سست استهر که هر شب به اشتباه افتادبا همین ریسمان به چاه افتاددست‌مان رو به کهکشان ماندهیک وجب کو که آسمان ماندهبال پروازمان پلاسیدهپایمان پای نردبان ماندهاین جهان با هنر موافق نیستذوقمان روی دستمان ماندهانفجاری نگفتنی بُم بُمزنده در متن داستان مانده؟با چنین قتل عام در قصهخون به رگ های قهرمان مانده؟خانه‌ها دور و سایه‌ها نزدیککودکی توی پادگان ماندهمادری زنده زنده ابعادشزیر پوتین عابران مانده ...مادرم گرچه سیب می دزدیداز ازل تا ابد خسارت دیدمادرم عهد جهل را دیدهزنده زنده به گور خوابیدهجنت زیر پا جهنم شدوارث اتهام مریم شدمادرم از همان کبوترهاستاز تبار پرنده پیکرهاستمادرم در غبار می جنگدروی حلقوم دار می جنگدمادرم ارتعاش می زایدک شاعر فروغ فرخزاد...ادامه مطلب
ما را در سایت شاعر فروغ فرخزاد دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : saeedyosefi بازدید : 49 تاريخ : شنبه 18 شهريور 1402 ساعت: 9:33

لهجه ات را غلاف کن ای عشقزخمــی ام از زبان نـوک تیزتشمس مولای بی کسی ها باشبی خیــــال شکــوه تبریزت مثنوی زخم های تدریجی استمرگ آرام در تحمل بسترمثل ققنوسِ شمس برگشتندر مسیحایِ سردِ خاکستر دست هایم به کار کُشتنم انداین جنایت به پاس بودن هاستشهرِ بی شعر نوش جان شماشاعر اینجا جنازه ای تنهاست دوست دارم به آسمان بزنمتا نگاهم به ماه برگرددمی فروشم خدای نورم راروزگار ِ سیاه برگرددبیت، من را گرفته از خویشماولم شعر بوده، عشق آخرشعر یعنی تمام آدم هاعشق یعنی علیرضا آذر عشق اما نهایتی مجهولبی حضورش اگر چه شب عالی استدر تن فکرهای هر شبه امباز هم جای خالی اش خالی است پشت ذهنم دهانِ سوراخیبه خیال کلید وا ماندهیا کلیدی به فکر سوراخیتوی جیب جلیقه جا ماندهآنور قفل های تکراریمی پذیرم عمیق چاهم رادوزخت از بهشت آبی ترمی کشم وزنه ی گناهم را چشم هایت کنار ماشین هازیر پاهای شهر جان بدهندعابرین شلوغ بی سر و تهرد شوند و سری تکان بدهند جفت گیری گاو-آدم هاپای تابوت کرکسی مُردهماهیانی که دیر فهمیدندکوسه از رنج بی کسی مُرده باز روزی شریک جرمت راتوی تار عنکبوت می بینیدست و پای ظریف جفتت راروی میز نهار می چینی توی بشقاب های مهمان هاتکه های غرور خون بارتزیر چشمی تعارفی بزنیبه لب و لوچه ی پرستارت مفصل و ساق استخوانت رابه سگ هرزه ای نشان بدهیاستخوان را به نیش خود بکشیرو به خود هم دمی تکان بدهی بعد از عمری خر خودت باشییک نفر گردن کلفتت رامفت دریا به تخم ماهی هایک نفر در طویله جفتت را…!!!از دهان تو خسته تر باشمزیر فحش تو جان به جان بدهمزیر فحش تو خوار مادر رابه درک!! روی خوش نشان بدهم عشق یعنی علاج واقعه ایقبل از افتاد و بعد از افتادنعشق یعنی که نامه ای خوش خطبه زن هیتلر فرستادنو بگویی که عاشقش هستیبچه ها هم شاعر فروغ فرخزاد...ادامه مطلب
ما را در سایت شاعر فروغ فرخزاد دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : saeedyosefi بازدید : 41 تاريخ : شنبه 18 شهريور 1402 ساعت: 9:33

رفت و غزلم چشم به راهش نگران شددلشوره ی ما بود، دل آرام جهان شددر اوّل آسایش مان سقف فرو ریختهنگام ثمر دادن مان بود خزان شدزخمی به گل کهنه ی ما کاشت خداونداینجا که رسیدیم همان زخم دهان شدآنگاه همان زخم، همان کوره ی کوچک،شد قلّه ی یک آه، مسیر فوران شدبا ما که نمک گیر غزل بود چنین کردبا خلق ندانیم چه ها کرد و چنان شدما حسرت دلتنگی و تنهایی عشقیمیعقوب پسر دید، زلیخا که جوان شدجان را به تمنّای لبش بردم و نگرفتگفتم بستان بوسه بده، گفت گران شدیک عمر به سودای لبش سوختم و آهروزی که لب آورد ببوسم رمضان شدیک حافظ کهنه، دو سه تا عطر، گل سررفت و همه ی دلخوشی ام یک چمدان شدبا هر که نوشتیم چه ها کرد به ما گفتمصداق همان وای به حال دگران شدحامد عسکری + نوشته شده در 2023/8/12 ساعت 16:6 توسط پایان  |  شاعر فروغ فرخزاد...ادامه مطلب
ما را در سایت شاعر فروغ فرخزاد دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : saeedyosefi بازدید : 127 تاريخ : شنبه 28 مرداد 1402 ساعت: 15:25

گیرم که به هر حال مرا برده ای از یادگیرم که زمان خاطره ها را به فنا دادگیرم نه تو گفتی...نه شنیدی...نه تو بودی...آن عاشق دیوانه که صد نامه فرستادتقویم دروغ است!، تو اصلا ننوشتی:میلادِ عزیزِ دلِ من: پنجم مرداد!با آنهمه دلبستگی و عشق چه کردی؟!یک بار دلت یادِ منِ خسته نیفتاد؟!یعنی به همین راحتی از عشق گذشتی؟!یک ذره دلت تنگ نشد خانه ات آباد؟!این بود جوابِ منِ دلخسته ی عاشق؟شیرینِ رقیبان شده ای از لجِ فرهاد؟!باشد، گله ای نیست!...خدا پشت و پناهتاحوالِ خودت خوب...دمت گرم...دلت شاد...!!!محمد رضا نظری + نوشته شده در 2023/6/23 ساعت 17:42 توسط پایان  |  شاعر فروغ فرخزاد...ادامه مطلب
ما را در سایت شاعر فروغ فرخزاد دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : saeedyosefi بازدید : 49 تاريخ : دوشنبه 16 مرداد 1402 ساعت: 17:40

سعید (ستار ) یوسفی
فعالیتهای مدیریتی
     فرهنگی
          شعر
           داستان
            موسیقی
                   ورزش
                ژورنالیستی

شاعر فروغ فرخزاد...
ما را در سایت شاعر فروغ فرخزاد دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : saeedyosefi بازدید : 52 تاريخ : دوشنبه 16 مرداد 1402 ساعت: 17:40

سعید (ستار ) یوسفی
فعالیتهای مدیریتی
     فرهنگی
          شعر
           داستان
            موسیقی
                   ورزش
                ژورنالیستی

شاعر فروغ فرخزاد...
ما را در سایت شاعر فروغ فرخزاد دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : saeedyosefi بازدید : 93 تاريخ : چهارشنبه 26 بهمن 1401 ساعت: 2:20