لهجه ات را
غلاف کن ای عشقزخمــی ام از زبان نـوک تیزتشمس مولای بی کسی ها باشبی خیــــال شکــوه تبریزت مثنوی زخم های تدریجی استمرگ آرام در تحمل بسترمثل ققنوسِ شمس برگشتندر مسیحایِ سردِ خاکستر دست هایم به کار کُشتنم انداین جنایت به پاس بودن هاستشهرِ بی شعر نوش جان شماشاعر اینجا جنازه ای تنهاست دوست دارم به آسمان بزنمتا نگاهم به ماه برگرددمی فروشم خدای نورم راروزگار ِ سیاه برگرددبیت، من را گرفته از خویشماولم شعر بوده، عشق آخرشعر یعنی تمام آدم هاعشق یعنی
علیرضا آذر عشق اما نهایتی مجهولبی حضورش اگر چه شب عالی استدر تن فکرهای هر شبه امباز هم جای خالی اش خالی است پشت ذهنم دهانِ سوراخیبه خیال کلید وا ماندهیا کلیدی به فکر سوراخیتوی جیب جلیقه جا ماندهآنور قفل های تکراریمی پذیرم عمیق چاهم رادوزخت از بهشت آبی ترمی کشم وزنه ی گناهم را چشم هایت کنار ماشین هازیر پاهای شهر جان بدهندعابرین شلوغ بی سر و تهرد شوند و سری تکان بدهند جفت گیری گاو-آدم هاپای تابوت کرکسی مُردهماهیانی که دیر فهمیدندکوسه از رنج بی کسی مُرده باز روزی شریک جرمت راتوی تار عنکبوت می بینیدست و پای ظریف جفتت راروی میز نهار می چینی توی بشقاب های مهمان هاتکه های غرور خون بارتزیر چشمی تعارفی بزنیبه لب و لوچه ی پرستارت مفصل و ساق استخوانت رابه سگ هرزه ای نشان بدهیاستخوان را به نیش خود بکشیرو به خود هم دمی تکان بدهی بعد از عمری خر خودت باشییک نفر گردن کلفتت رامفت دریا به تخم ماهی هایک نفر در طویله جفتت را…!!!از دهان تو خسته تر باشمزیر فحش تو جان به جان بدهمزیر فحش تو خوار مادر رابه درک!! روی خوش نشان بدهم عشق یعنی علاج واقعه ایقبل از افتاد و بعد از افتادنعشق یعنی که نامه ای خوش خطبه زن هیتلر فرستادنو بگویی که عاشقش هستیبچه ها هم شاعر فروغ فرخزاد...
ادامه مطلبما را در سایت شاعر فروغ فرخزاد دنبال می کنید
برچسب : نویسنده : saeedyosefi بازدید : 41 تاريخ : شنبه 18 شهريور 1402 ساعت: 9:33